عاشق مرگجو
نهنگ بحرفرسا رضا لواساني غزلي از ديوان كبير را دستمايه كارش قرار داده . شايد بهتر باشد به جاي هر توضيحي، غزل را بخوانيم؛ «چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون/دلم را دوزخی سازد دو چشمام را کند جیحون/چه دانستم که سیلابیمرا ناگاه برباید/چو کشتیام دراندازد میان قلزم پرخون/زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد/که هر تخته فرو ریزد ز گردشهای گوناگون/نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را/چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون/شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را/کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون/چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا/چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون/چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم/که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون». اين اثر برنده جايزه اول بخش تصويرگري غزليات شمس شد.
پيرچنگي
فرشيد شفيعي داستان پير چنگي را از دفتر اول مثنوي تصويرسازي كرده است. اين اثر مقام اول را در تصويرسازي حكايات مثنوي كسب كرد. مرگ شادانه
فرشيد شفيعي داستان پير چنگي را از دفتر اول مثنوي تصويرسازي كرده است. اين اثر مقام اول را در تصويرسازي حكايات مثنوي كسب كرد. مرگ شادانه
اثر مهكامه شعباني همراه كاري از مانلي منوچهري در تصويرسازي غزليات شمس، دوم شد. اثر هر دو درباره مرگ بود اما مرگ از نوع مولويوار آن؛ 2 غزل شاد درباره مرگ. اثري كه اينجا ميبينيد، كار مهكامه شعباني است بر اساس اين غزل: «به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/گمان مبر که مرا درد این جهان باشد/جنازهام چو ببینی مگو فراق فراق/مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد/مرا به گور سپاری مگو وداع وداع/که گور پرده جمعیت جنان باشد/فرو شدن چو بدیدی برآمدن بنگر/غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد/تو را غروب نماید ولی شروق بود/لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد/کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست/چرا به دانه انسانت این گمان باشد/کدام دلو فرو رفت و پر برون نامد/ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد/دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا/که های هوی تو در جو لامکان باشد.»
فيل در تاريكي
اين اثر از مهسا طوسي، برنده جايزه بزرگ اولين جشنواره شاهكارهاي ادبي ايران شد. اين همان تمثيل معروف دفتر سوم مثنوي است كه با عنوان «اختلاف كردن در چگونگي شكل پيل» آمده است. «پيل اندر خانه تاريك بود» و مردم تمام هيكل فيل را نميديدند و هر كس آن را لمس ميكرد و آنچه را به نظرش ميرسيد، فيل ميپنداشت؛ «آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد/گفت همچون ناودانست این نهاد/آن یکی را دست بر گوشاش رسید/آن برو چون بادبیزن شد پدید/آن یکی را کف چو بر پایش بسود/گفت شکل پیل دیدم چون عمود/آن یکی بر پشت او بنهاد دست/گفت خود این پیل چون تختی بدست/همچنین هر یک به جزوی که رسید/فهم آن میکرد هر جا میشنید». مهسا طوسي سعي كرده تا فيل را از ميان اختلافهاي ظاهري بيرون بكشد تا نتيجه تمثيل مولانا بيان شود؛ «در کف هر کس اگر شمعی بدی/اختلاف از گفتشان بیرون شدی».
فيل در تاريكي
اين اثر از مهسا طوسي، برنده جايزه بزرگ اولين جشنواره شاهكارهاي ادبي ايران شد. اين همان تمثيل معروف دفتر سوم مثنوي است كه با عنوان «اختلاف كردن در چگونگي شكل پيل» آمده است. «پيل اندر خانه تاريك بود» و مردم تمام هيكل فيل را نميديدند و هر كس آن را لمس ميكرد و آنچه را به نظرش ميرسيد، فيل ميپنداشت؛ «آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد/گفت همچون ناودانست این نهاد/آن یکی را دست بر گوشاش رسید/آن برو چون بادبیزن شد پدید/آن یکی را کف چو بر پایش بسود/گفت شکل پیل دیدم چون عمود/آن یکی بر پشت او بنهاد دست/گفت خود این پیل چون تختی بدست/همچنین هر یک به جزوی که رسید/فهم آن میکرد هر جا میشنید». مهسا طوسي سعي كرده تا فيل را از ميان اختلافهاي ظاهري بيرون بكشد تا نتيجه تمثيل مولانا بيان شود؛ «در کف هر کس اگر شمعی بدی/اختلاف از گفتشان بیرون شدی».