گفتوگو با ايران درودي، هنرمند نقاش
نقاشی- آرش نصيري :موزه هنرهای معاصر تهران، اكنون ميزبان نمایشگاه مروری بر آثار بانوی بزرگ و پیشکسوت هنرمعاصر «ایران درّودی» است.
اين نمايشگاه قرار است تا اواسط خرداد ماه داير باشد. آخرین نمایشگاه انفرادی او 6 سال پیش در خانه هنرمندان برگزار شده بود و به همين دليل او، با توان و علاقه بسيار اين نمايشگاه را آمادهسازي كرد.
ميگويد از سالها قبل به بهانههاي مختلف آثارم را منتقل كردهام به وطنم تا اينجا بمانند. بسياري از آثارش هم در دست مردم است و ميخواهد فراخوان بدهد كه صاحبان آن آثار، آنها را قرض بدهند تا در نمايشگاهي بهنمايش درآيند.
لابد خوشحال هم خواهد شد كه آنها را دوباره ببيند هرچند آثاري كه از دل برآمده باشند بر لوح دل نقش ميبندند و ديگر نيازي به ديدن با چشم سر نيست.
خانم درودي با برپایی بیش از 54 نمایشگاه انفرادی در خارج از كشور و ایران، در محافل هنری دنیا چهره ای شناخته شده است. گذشته از نقاشی از او کتاب «در فاصله دو نقطه... !» را که زندگی نامه اوست خواندهایم كه يكي از زيباترين و شيواترين اتوبيوگرافيهايي است. کتاب نفیس نقاشیهای او به نام «چشم شنوا» هم چند سال قبل منتشر شد.
ايران درودي در نمایشگاه دوسالانه تهران عضو هیئت داوران این نمایشگاه بود. ما برای اين نمايشگاه به سراغش رفتیم و با او به گفتوگو نشستیم. نمايشگاهي ازيك عمر خلاقيت و فعاليت يك هنرمند بزرگ صاحب سبك.
بگذارید مصاحبه را با صحبت درمورد آثارتان آغاز کنیم؛ اگر نگاه عميقتري به سير آثارتان داشته باشيم بهنظر می رسد اين آثار ارتباط و تاثير پذيري ويژهاي از مسائل اجتماعي و جامعه شناسی هر دوره دارد .
بله، همين طور است. براي مثال اثر «چهار سوار مرگ» يا (آپوكاليپس) كه در آن حتي آسمان هم يخ بسته نمايشگر شبي است كه ايران 9 بار موشك باران شد.چند روز قبلش «خورشيد شب» و «پايداري» تحتتأثير فاجعة اصابت موشك به «مسجد جامع» اصفهان خلق شد. تاريخ روز تابلوها هم به همان وقايع بازميگردد.
كم كم اين يخها همراه با بلور براي من اين اميد را به وجود آوردند كه همه چيز در يخ حفظ ميشود.
حوادث تلخ را به دست يخ سپردم تا مسجد جامع را با وجود فاجعهاي كه برايش پيش آمده حفظ كنم و درون يخها از گزند حوادث محفوظ بماند.شايد اينها، ناخودآگاه نشانههايي از چگونگي نگاه من به زندگي است كه در عین حال نوعي اميد هم در آن وجود دارد.
در نقاشی به دنبال چه ارزش هایی هستيد ؟
در مرحلة اول نگاه من به انسان و ارزشهاي اوست و رسيدن به نور. اين همان مفهوم فرهنگ عرفاني است كه در تاريخ و فرهنگ ما حضور چند هزار ساله دارد. در نگاهم به هستي و معنا دادن به آن تحتتأثير ديدگاههايي مثل ديدگاه شعرای بزرگمان حافظ و مولانا هستم. براي بهتر نشان دادن اين حس، عناصر نور و بلور را به كمك ميگيريم.
همان طور كه نوشتهام «بهدنبال بلوري هستم كه در تراشهاي شفاف آن تابش نوري را كه سهم هستي كوچك من است با تلألو رنگها تكثير كنم. شايد لحظهاي آن بلور چند تراش را بشكنم و تكه پارههايي از آن را براي كساني كه عشق را نميشناسند هديه ببرم.اگر روزي نور را در رنگ سفيد به اسارت قلم مو درآورم و آن را در نقاشيهايم رها كنم آسماني را نقاشي خواهم كرد كه ديگر آسمان نيست، اما پرواز است».
خلاقیت را چه میدانید؟
خلاقيت برايم همان وصل شدن به نيروي آفرينش مطلق است؛ به جهاني كه فراسوي اين جهان هستي وجود دارد؛ چيزي مقدس و در عين حال متعالي. خلاصه بگويم خلاقيت يعني دسترسي به ذهن هستي. جزئي، از كل موعود.
آیا نگران قضاوت و نظر دیگران نسبت به آثارتان هستید ؟
به كاري كه ميكنم ايمان دارم و نگران قضاوتها و نظرات ديگران نيستم. از كسي يا مقامي هم، نه انتظار پاداش دارم، نه نظري ميخواهم. بهعنوان زن نقاش، از حسادت و نيش زبانها هم واهمهاي ندارم. هميشه زندگي دردناك رامبراند كه حسادت همكاران و رقبا باعث شد در فقر بميرد مد نظرم هست. در اين مرحله از زندگي به هيچچيز، جز نقاشي فكر نميكنم... نقاشي فضاي زندگي مرا پر كرده و من از عشقي كه به آن دارم اشباع هستم.
تمام فرصتي كه برايم باقي مانده را صرف نقاشي ميكنم. در واقع كارهاي جنبي و اضافي را حذف كرده و سعي دارم آنچه را ميبايد بهعنوان يك نقاش بگويم در نقاشيهايم بگنجانم. همه چيز برايم تازگي دارد و هر لحظه آن كشف تازهاي است. ولی ناگفته نگذارم که این چند ماه اخیر چقدر اذیت شدهام. هر وقت وارد یک کار گروهی میشوم احساس این را دارم که دیگران فکر میکنند من آمدهام جای کسی را بگیرم غافل از اینکه در دنیای به این بزرگی جا برای همه هست.
کیفیت تصویری شهرها هم در آثارتان حضور ويژهاي دارند؛ اگر امكان دارد در اين مورد توضیح دهید.
اين شهرها شهرهاي آرزوهاي من است كه ديوارهاي آن از بلور ساخته شده. اين اساس فكري من و چيزي است كه به عرفان ما تكيه دارد، چون انسان هر چيزي را كه دوست دارد از آن خودش ميداند و من چون عرفان و فرهنگ ايران را بسيار دوست داشتم به آن پرداختم، اما به هيچ وجه دنبال عينيت بخشيدن به اشعار نيستم. سعي دارم خودم را از درون بسازم تا نزديك به آن چيزي كه ميخواهم باشم و شهر بهخصوصي مدنظرم نيست، ولي اكثراً اشعه نورطنابي است كه ميخواهد شهر را بكند و به آسمان ببرد و حتي من صداي نور را ميشنوم.
سالها زندگی در خارج از ایران چه تأثیری بر شما داشته است ؟
سالها زندگي در خارج از ايران هرگز هويت فرهنگي مرا از من نگرفته است، بلكه برعكس، در برخورد با فرهنگهاي متفاوت به ريشههاي فرهنگي ايرانيام و تفاوت بنياني آن با ديگر فرهنگها پي بردهام. در زمينة نقاشي به خاطر عدموجه مقايسه، برخوردم متفاوت شده است. فرهنگ ايراني موازي با فرهنگ فرانسه باعث بروز سبكي در نقاشي من شده كه شايد بتوان آن را به نوعی در رديف مكتب سورئاليسم قرار داد. گرچه سعي كردهام از چارچوب تعاريف و مكاتب فراتر روم و سبک خاص خودم را که نه اکسپرسیونیسم است نه سوررئالیسم، به وجود بیاورم.
جهان هستي را بلورگونه و شفاف ميبينم و از نظم كهكشاني فرمان ميبرم. اكنون بايد ديد، ذهن من چقدر فراتر از واقعيت ملموس رفته و تا به كجاي غيرقابل دسترسيها راه يافته است و آیا این نحوه نگرش تا چقدر از فرهنگ غرب تاثیر گرفته؟
این خیلی عجیب است که سالها زندگی در فرانسه تأثیری در شخصیت و هویت آثارشما نداشته است؛ چگونه این هویت را حفظ کردهاید ؟
تأثيرپذيري من از فرهنگ فرانسه اجتناب ناپذير بوده و هست. بايد اعتراف كنم گرچه من نقاشي را در فرانسه ياد گرفتهام، ولي ريشههايم در فرهنگ ايران نضج گرفته و از فرهنگ سرزمينم سيراب شدهام و در نقاشي سعيام بر اين است كه هويت ملي و فرهنگيام را بازگو كنم. دوران كودكي و حادثة جنگ جهاني دوم و زندگي در شهر مشهد تا 9 سالگي در نقاشيام تأثير بسيار از خود به جاي گذاشته است و امروز در نقاشيهايم حضور پيدا ميكنند.
ذهن من تحتتأثير دهكدهاي نزديك مشهد به نام شانديز كه در دورة جنگ جهاني در آن مخفي بوديم، شكل گرفته است. آنجا بود كه از نزديك با طبيعت آشنا شدم، رنگها را كشف كردم، خاك را شناختم، حسهايم را تجربه كردم. اين خاطرهها را به تفصيل در كتاب «در فاصلة دو نقطه...!» نوشتهام. براي يك كودك، خيلي مهم است كه بداند خانوادهاش به چه ارزشهايي اهميت ميدهند.
شايد يكي از دلايل عشق بيپايان من به سرزمينم نحوة نگرش پدرم به مليتش باشد. فراموش نكنيم كه پدرم علاقه خاصی به نقاشی داشت و نقاشی جمع می کرد. باید نظر روانشناسان راکه معتقدند ذهن انسان در کودکی شکل می گیرد پذیرفت.
اساس ذهنی و شخصیت انسانی را که امروز می بینید در کودکی شکل گرفته و بعد به مرور از فرهنگهای اروپایی ازجمله فرانسه تاثیر پذیرفته است. من در عمق وجودم کودکی باقی ماندم که پدرش به حفظ هویت ایرانی اش اهمیت می داد و در تربیت فرزندانش به رعایت اصول و اخلاق و بهخصوص سنتها تاکید داشت.
می دانید بارها برایم پیش آمده که با خود بگویم ایکاش همه چیز به عقب بر می گشت و من از پدرم نظرش را درباره نقاشی های اخیرم و زنی که هستم سؤال میکردم. او در قضاوتش درباره نقاشی بسیار سختگیر بود و درباره ارزشها سختگیرتر.
آیا شهرهایی که در آثار شما به تصویر کشیده شده اند، شهرهای خاصی مثل شهرهای ایران هستند؟
من شهر خاصی را نقاشي نميكنم. سعي دارم حس دهکدهها یا شهرهاي غوطه ور در نور ایران را با ديوارهاي شيشهاي انتقال دهم. در اين تصاوير، مناظر شهرِ بهخصوصي مد نظرم نيست. اين تصاوير همراه با فضاهايشان در ذهن من وجود دارند. گرچه شهر مشهد زادگاهم با منارههایش تصویر پررنگ تری دارد. بين واقعيتهاي ملموس و آرزوهايم زندگي ميكنم و می خواهم از وراي ديوارهاي شيشهاي به ذرة نور برسم، آن را بشكافم و با فضا يكدست كنم.
نور در اغلب آثار شما نقش و حضور ويژه دارد. چه توضیحی در این خصوص در زمینه هنر نقاشی دارید ؟
می دانید که بدون تابش نور رنگ وجود ندارد. اما استفاده از نور بهعنوان تكنيك هنري وادارم ميكند كه بگويم تعريف من و شما از اين مقوله يكي نيست. اگر بتوان نور را چون يك ابزار به كار برد اثري ميشود که نقاشي است. اينكه در تاريكي ذهنم به ذره يا جرقة نوري رسيدهام بسيار اميدوارم ميكند، چه برسد به اينكه به تكنيكي برسم كه پُر از نور باشد... به هر حال، غيرممكن نيست كه روزي من و نقاشيهايم از نور انباشته شویم... .
نقش بلور در آثارتان از کجاست ؟
براي من، شفافيت پيش از آنكه مسئلهاي عيني و بافت بلورگونة آن باشد، يك مسئلة پاكي و پاكيزگي است. در شفافيت بلورهاست كه پاكي تكثير و سياهيها زدوده میشود. تلالو و شفافیت بلور حتی جواهرات و مروارید و قطرههایی که در بعضی از نقاشیهایم میبینید، بهکار گرفتن این خاصیت است.
هر انساني، افسانة شخصي خودش را دارد تا به آن تحقق بخشد و اين دليل وجودي او در اين جهان است. افسانة شخصي، در شيفتگي او به آنچه ميكند متجلي ميشود. فكر ميكنيد اگر «ايران درّودي نقاش» با تجلي اين افسانه نبود، خلأيي در دنيا احساس ميشد؟
نه، هيچ اتفاقي نميافتاد و کمبود در جهان هستی پیش نمی آید. من پيش خودم ايران درّودي نيستم. همان «ايران جان» مادرم هستم. زندگي و نقاشی را با عطش سيراب نشدني دوست دارم.
با اينكه دردهاي بسياري را در اين زندگی متحمل شدم، با اینهمه فكر ميكنم نقاشی مهمترين موهبتي است كه خداوند به من عطا کرده است و من با آن، توانستهام افسانه شخصی ام را بسازم. افسانه شخصیتم را ساختهام . بايد آموخت كه لحظهها را چگونه به كاربرد. فقط ميدانم كه فرهنگ مملكت و تاريخ ما را هنرمندان نوشتهاند .
چقدر به ماندگاری اعتقاد دارید؟
در مورد خودم اصلاً فكر نميكنم. ولي دوست دارم بزرگان فرهنگ و هنر جاودان بمانند همانطور که تا حالا تاریخ کشورمان را هنرمندان نوشتهاند. تاریخ را هنرمندان به وجود می آورند نه مردان سیاسی!
دنیا را چگونه میبینید؟
جهان در نگاه عاشقانهاي كه به آن دارم بسيار زيبا و شكوهمند است. سعي دارم با دو چشمم هرچه بيشتر زيباييهاي آفرينش را ببلعم و با تمام حواسم آن را حس كنم. برایم جهان به ابعاد آرزوهايم لايتناهي، به رنگِ عشقهايم ملوّن و پرتلألو، و به اندازة صداقت هايم شفاف و بلورگونه است. گرچه این خون و خونریزی بیرحمانه زمان ما شدیداً متاثرم میکند، تصورم بر این است که بشریت در جهت نابودی و اضمحلال خودش پیش می رود.
آيا تمام آثارتان در ایران است ؟
خير. تعدادي در فرانسه دارم و تعدادي نيز در گالريهاي مختلف دنيا؛ ولي اكثر كارهايم را چند سال پيش با خودم به ايران آوردم تا پس از مرگم در ايران باقي بمانند. مطمئن هستم روزي در هنر معاصر ايران ارزشها جاي خودشان را به دست خواهند آورد.
چگونه توانستید وارد فضای نقاشی معاصر جهان شوید ؟
چينيها معتقدند كه يكي از سجاياي انسان صداقت اوست. با اعتقاد به اين اصل، سعي دارم با صداقت در مقابل انسانها و حوادث زندگي قرار بگيرم و با اعتراف به ندانستههايم راه را براي فراگيري باز كنم. شايد به اين خاطر است كه با جرأت و اعتماد به نفس بيشتري پيش رفتهام و به جاهايي كه ميخواستم تا حدودي راه يافتهام. برپایی نمایشگاههای زیادی در کشورهای مختلف از ژاپن گرفته تا مکزیک، از آمریکا گرفته تا اروپا، باعث راه یافتن و آشنایی من با محافل هنری دنیا شد. ولی امروز رغبتی به برپایی نمایشگاه حتی در شهر پاریس ندارم. هر کاری زمانی دارد .حالا باید از زحمات گذشتهام بهره بگیرم. البته اگر بگذارند.
كمبودها و مشكلات زیادی در فضای هنری و بهخصوص نقاشی وجود دارد.در این فضا چطور ميتوان به پيشرفت هنر نقاشی در ایران كمك كرد ؟
اولين راه، شناساندن فرهنگ اين هنر به مردم و عادت دادن چشم آنها به ديدن نقاشيهاي خوب است. خوشبختانه در سالهاي اخير، با چاپ آثار بسياري در زمينة تاريخ نقاشي، نقد هنري، زندگي نامة نقاشان و... تا حدودي دانش عمومي در اين زمينه ارتقا يافته است. البته كماكان در مرحله ابتدايي كار قرار داريم و بايد بيش از پيش به اين هنر پرداخت و آن را براي مردم ملموستر كرد. این روزها که کار جوانان را در بی ینال تهران دیدم خیلی از اینکه ما هنرجویان مستعد زیاد داریم خوشحال شدم. بهنظر من اصل تدریس درست مهمترین عامل پرورش این استعدادهاست.
گرچه فناوري جديد ميتواند در اين زمينه كمك بسيار مؤثري باشد و بسياري از كمبودهاي آموزشي را جبران كند، با استفاده از كامپيوتر ميتوان به ديدن موزهها و آثار هنرمندان بزرگ رفت و چشم را به ديدن آثار آنان عادت داد.ديگر اينكه هنرمندان ما بايد با روند تكاملي اين هنر آشنا شوند و از شكستهايي كه الزاماً پيش ميآيد نهراسند. حقيقت اين است كه ما كار را از آخر شروع كردهايم؛ پس بايد جرأت شنيدن قضاوتهاي تلخ هنرمندان ساير كشورها را داشته باشيم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر