۲۵ اسفند ۱۳۸۶

تجسمی- مجتبي ذوقي:در ادبيات كلاسيك فارسي، آن‌قدر قصه و حكايت وجود دارد كه آدم گاهي فكر مي‌كند شاعران و نويسندگان هدفي جز قصه‌گويي نداشته‌اند.
البته همه اين قصه‌ها ريشه در فلات ايران ندارند؛ اديان و فرهنگ‌هاي مختلفي كه در طول ساليان به نحوي با حوزه زبان فارسي در تماس بوده‌اند، مستقيم يا با واسطه، مفاهيمي را به ادبيات فارسي سپرده‌اند.
اين قصه‌ها و حكايت‌ها در كنار قصه‌ها و حكايات و اساطير فلات گسترده ايران، هنگام شكل‌گيري آثار بزرگ شعر و نثر فارسي دري توانستند مفاهيم اعتقادي، فرهنگي و اجتماعي بسياري را بسط و گسترش دهند و به مردم فارسي زبان منتقل كنند.
بعضي از اين آثار، بعدها در سراسر جهان به‌عنوان شاهكار شناخته شد. در زبان فارسي، آثاري كه موضوع‌شان اخلاق و عرفان و حكمت است، بيشتر از اين گنجينه سود برده‌اند. قصه و حكايت، شيرين است و در خاطر مي‌ماند و چه بسا حرف‌هاي تلخ و گزنده اما خيرخواهانه را مي‌توان در قالب آن پذيرفتني‌ كرد.
جلال‌الدين محمد بلخي هم بناي مهم‌ترين و معروف‌ترين اثرش(مثنوي معنوي) را بر قصه و حكايت گذاشته است. روش او چنين است كه قصه‌اي را نقل مي‌كند و در ميان قصه يا انتهاي آن - هنگامي كه ذهن مخاطب را آماده مي‌يابد - نكته‌اي اخلاقي يا بحثي عرفاني يا مسئله‌اي فلسفي را پيش مي‌كشد و قصه‌ها، بهانه‌اي مي‌شوند براي رسيدن به اصل مطلب.
بسياري از اين قصه‌ها ساخته مولوي نيست اما استفاده او از آنها بديع و بي‌نظير است. تسلط مولانا بر مفاهيم مورد نظرش باعث مي‌شود تا قصه‌ها در خدمت هدف مولانا درآيند.
چند وقت پيش، اولين دوره جشنواره تصویرسازی شاهکارهای ادبی ایران در 2 بخش «تصويرگري داستان‌هاي مثنوي معنوي» براي کتاب کودک و نوجوان و «روایت تصویری از غزلیات شمس تبریزی»(بدون قيد گروه سني) در فرهنگسرای نياوران برگزار ‌شد.
«انجمن تصويرگران كتاب كودك» با مشاركت «خانه زنان هنرمند ايران» و «شوراي كتاب كودك» اين جشنواره را برگزار كرد. از طرف دبيرخانه جشنواره، چند داستان از مثنوی مولوی براي تصويرسازي به تصویرگران پیشنهاد شد؛ با اين‌حال، هنرمندان در انتخاب ساير داستان‌هاي مثنوي آزاد بودند.
به عقيده کیانوش غریب‌پور(دبیر جشنواره)، استفاده از منابع غنی ادبیات فارسي - که سرشار از تصویرهای زیباست - فرصتي تاریخی در اختیار تصویرگران ایرانی قرار می‌دهد تا استعداد و ظرفیت تصویرگری ايران را به نمایش بگذارند و در عين حال، تمدن كهن خود را به مردم جهان بشناسانند.
از 944 اثري كه به دبيرخانه جشنواره رسيد، 254 اثر به نمايشگاه جشنواره راه يافت. جايزه بزرگ تصويرسازي حكايات مثنوي، نصيب مهسا طوسي شد و فرشيد شفيعي و راحله برخورداري برنده جايزه اول و دوم شدند. جايزه اول بخش غزليات شمس به رضا
لواساني رسيد و مانلي منوچهري و مهكامه شعباني نيز جايزه دوم را دريافت كردند.

عاشق مرگ‌جو

«يك حكايت گوش كن اي نيك‌پي/مسجدي بد بر كنار شهر ري». راحله برخورداري داستان مسجد مهمان‌كش را برگزيده است. تصويرگر اين اثر، مقام دوم بخش حكايات مثنوي را به‌دست آورد. اين داستان را مي‌توانيد در دفتر سوم مثنوي بيابيد؛ ماجراي مسجدي كه هر كس شب در آن مي‌خوابد، صبح مرده مي‌يابندش تا اينكه -به قول مولانا- يك عاشق لاابالي مرگ‌جو در مسجد مهمان مي‌شود. مردم نصيحتش مي‌كنند كه شب‌هنگام در مسجد نخوابد اما او گوش‌اش بدهكار نيست و ... بقيه ماجرا را در مثنوي بخوانيد كه به خواندن‌اش مي‌ارزد.

نهنگ بحرفرسا رضا لواساني غزلي از ديوان كبير را دستمايه كارش قرار داده . شايد بهتر باشد به جاي هر توضيحي، غزل را بخوانيم؛ «چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون/دلم را دوزخی سازد دو چشم‌ام را کند جیحون/چه دانستم که سیلابی‌مرا ناگاه برباید/چو کشتی‌ام دراندازد میان قلزم پرخون/زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد/که هر تخته فرو ریزد ز گردش‌های گوناگون/نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را/چنان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون/شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را/کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون/چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریا/چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون/چه‌ دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم/که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون». اين اثر برنده جايزه اول بخش تصويرگري غزليات شمس شد.

پيرچنگي


فرشيد شفيعي داستان پير چنگي را از دفتر اول مثنوي تصويرسازي كرده است. اين اثر مقام اول را در تصويرسازي حكايات مثنوي كسب كرد. مرگ شادانه



اثر مهكامه شعباني همراه كاري از مانلي منوچهري در تصويرسازي غزليات شمس، دوم شد. اثر هر دو درباره مرگ بود اما مرگ از نوع مولوي‌وار آن؛ 2 غزل شاد درباره مرگ. اثري كه اينجا مي‌بينيد، كار مهكامه شعباني است بر اساس اين غزل: «به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/گمان مبر که مرا درد این جهان باشد/جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق/مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد/مرا به گور سپاری مگو وداع وداع/که گور پرده جمعیت جنان باشد/فرو شدن چو بدیدی برآمدن بنگر/غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد/تو را غروب نماید ولی شروق بود/لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد/کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست/چرا به دانه انسانت این گمان باشد/کدام دلو فرو رفت و پر برون نامد/ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد/دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا/که های هوی تو در جو لامکان باشد.»




فيل در تاريكي
اين اثر از مهسا طوسي، برنده جايزه بزرگ اولين جشنواره شاهكارهاي ادبي ايران شد. اين همان تمثيل معروف دفتر سوم مثنوي است كه با عنوان «اختلاف كردن در چگونگي شكل پيل» آمده است. «پيل اندر خانه تاريك بود» و مردم تمام هيكل فيل را نمي‌ديدند و هر كس آن را لمس مي‌كرد و آنچه را به نظرش مي‌رسيد، فيل مي‌پنداشت؛ «آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد/گفت همچون ناودانست این نهاد/آن یکی را دست بر گوش‌اش رسید/آن برو چون بادبیزن شد پدید/آن یکی را کف چو بر پایش بسود/گفت شکل پیل دیدم چون عمود/آن یکی بر پشت او بنهاد دست/گفت خود این پیل چون تختی بدست/همچنین هر یک به جزوی که رسید/فهم آن می‌کرد هر جا می‌شنید». مهسا طوسي سعي كرده تا فيل را از ميان اختلاف‌هاي ظاهري بيرون بكشد تا نتيجه تمثيل مولانا بيان شود؛ «در کف هر کس اگر شمعی بدی/اختلاف از گفتشان بیرون شدی».